|
|
|
|
|
جمعه 10 مهر 1394 ساعت 20:13 |
بازدید : 3897 |
نوشته شده به دست hossein.zendehbodi |
( نظرات )
درگیر احساسات خود هستند مثل خیانت در وفاداری مزدورها هر لحظه میترسند از اتهام نسخه برداری
خون، آب و انسان نانِ من، اما... جرمم از آنان بیشتر هم نیست چیزی به جز امضا ندزدیدم از برگههای مردمآزاری
آنان نباید دیدنی باشند زیرا سیاهی محوشان کردهست من دیدهام گاهی حقیقت را؛ رنگیست بینِ خواب و بیداری
تا تو کلیدت را بچرخانی با دستبندم حرف خواهم زد برگرد زندانبان! که میترسم از موشهای چاردیواری
------------------------------------------------------------------------------
هر شعر که میسرودهام بیتو، آویزهی گوشهای کر بودهست حالا که عجیبْ شاعرم با تو، باور نکن آنچه معتبر بودهست
حوّا نشدم که آدمم باشی شاید که قدیمتر از ابلیسیم «شاید» نه، که «حتما» است این قِدْمَت، پیش از تو و من کسی مگر بودهست؟
جانم به توان رسید در حسّت، تا جسم من و تو محوِ معنا شد جریان شدیدِ این همافزایی، از سرعت نور، بیشتر بودهست
فریاد بکش که دوستم داری من هم بکشم که دوستت دارم در فرصتِ التیامِ دردِ ما، داروی سکوت، بیاثر بودهست
هر نقطه که در حضور هم هستیم شعریست که انتشار خواهم داد من در پیِ بازگفتنِ عشقم؛ شرحی که همیشه مختصر بودهست
-------------------------------------------------------------------------------------
با وجود هر چه داشتم حسرتی همیشه با من است
میکشد حسادتم به او؛ مادرم که مطلقاً زن است
ظرفها هنوز ماندهاند من هنوز بیت دومم
جای چایِ دم نکردهام آب گرم توی کلمن است
همسرم صبورتر شده مثل تکهای فلز در آب
در مرام شعرهای تر، ضربِ جملهها مطنطن است
نفرتِ شدید از پیاز، بیسالاد کرده سفره را
طعمِ این خوراکِ حاضری با صدای من مزیّن است
لذتِ زنی به نام شعر تا به ازدواجِمان کشاند
من وَ همسرم در این میان قصدمان شریک بودن است
---------------------------------------------------------------------------
:: برچسبها:
شعر مریم جعفری آذرمانی ,
اشعار مریم جعفری آذرمانی ,
شعر ,
مریم جعفری آذرمانی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
|